پيامهاي ارسالي
+
هر انــساني عطــــــري خاص دارد
گاهــي، برخــــي
عجيـب بـوي *خـــــــدا* مي دهند ...
همرنگ دريا
93/12/2
کافه ترانزيت
.
عليرضااحساني نيا
برخــــي
عجيـب بـوي خـــــــدا مي دهند ...
+
عمليات طريق القدس حسابي مجروح شده بود.
دسته جمع رفتيم ملاقاتش.
دستش شکسته بود.بدنش هم شده بود آش و لاش.
با اين حال آنقدر قشنگ لبخند مي زد که انگار نه انگار مجروح شده.
روي گچ دستش با خط زيبايي نوشته بود:
* خميني سلامت باشد*
___________
شهيد عليرضا عاصمي
فرمانده واحد تخريب قرارگاه کربلا
سعيد عبدلي
93/12/2
+
وقتي پيدايت مي کنم،
نه نارنجکت تهديدم مي کند، نه سر نيزه ات ...
نه در قمقمه ات آبي مانده، نه در خشابت فِشنگي
تنها ساعتت کار مي کند
که هنوز به وقت ديروز تنظيم است!
او کيست؟
اهل کجاست؟
از کدام لشکر، کدام گروهان؟
در سکوت بر و بر نگاهم مي کند،
پلاکي که حافظه اش را از دست داده است....
سعيد عبدلي
93/6/8
+
يک بار به او گفتم :
که چه چيزي از خدا ميخواهي اين گونه بيتابي ميکني؟
گفت: " من از خدا ميخواهم که آتش قيامت را در همين دنيا نصيب من کند."
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهيــــد طلبه حامد سروري
مجاورِآقا
92/11/14
+
تمام روز به فکرش بودم. خواب ام نمي برد. انگار کسي در مي زد.
فانوسي از طاقچه برداشتم. حياط مثل روز روشن بود.
فانوس را خاموش کردم. نور از اتاق کناري ساطع مي شد.
در را باز کردم . دو مرد توي اتاق نشسته بودند.
مرا که ديدن بلند شدند. يکي از آن ها که نوزادي در بغل داشت، گفت:
پسرت را آورديم.
گفتم:
پسرم رشيد و رعنا است.
گفتند:
به صورت اش نگاه کن!
ديدم راست مي گويند ونوزاد را بغل کردم. نوزاد خنديد
مجاورِآقا
92/11/14
+
به جز حضور ِ تـــــــو
هيج چيز ِ اين جهان ِ بيکرانه را
باور نکردم
حتي عشــــــــــــق را ...
.
.
.
.
.
.
.
"حسيـــــــن پناهي"
هواداران فرزاد جمشيد
92/10/8
+
آنه !
تکرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت؟
وقتي روشني چشمانت در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم کودکي ات ...
از تنهايي معصومانه ي دست ها ..
آيا ميداني که در هجوم درد ها و غم هايت ،
و در گير و دار ملال آور زندگي ات
حقيقت زلال ِدرياچه ي نقره اي نهفته بود ؟!
...و اينک آنه !اکنون شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ...
:)
ღ ترنم زيبا
92/10/3
+
چــــــــــه آشفتــــــــه مي نمــــــــايد
جمـــــــع ِ "گوسپندانــــــــي" که
هريک خود را" چوپــــــــــاني "مي پندارد ...
كيمياي ناب
92/9/29
+
سلام و شب بخير خدمت بزرگواران پارسي بلاگي
کسي هست که در خصوص *VPN* سر رشته داشته باشه؟
سوال ضروري دارم
کافه ترانزيت
92/9/28
+
عزيـــــــــــــــز ِ دل ِ عسکـــــــــري(ع)
پس بفرما *نگـــــــارا* کجاييــــ؟
کجايي ؟!
عليرضااحساني نيا
92/9/24
+
پسر گرسنه اش ميشود ، شتابان به طرف يخچال ميرود
در يخچال را باز ميکند
عرق شرم ... مينشيند بر پيشاني پدر
پسرک اين را ميداند
دست ميبرد بطري آب را بر ميدارد ... کميآب در ليوان ميريزد
صدايش را بلند ميکند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر اين را ميداند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
عليرضااحساني نيا
92/9/24
+
نگو ، " ســي هــزار کــوفــي " ، کربلا آمدن ،
"حــسيـــن " را بکشند!! "کــوفــي " که مي گويي ،
دور " خــودم " و " خــودت " را" خــط قــرمـزي " مي کشي!!
بگو : " سي هزار گنـــه کــار "!!
آن وقت ، مـــا هم تـــا "تــرک گــنـاه " نکرده باشيم.
در اين "دايـــره " هــستــيم!
ياسيدالکريم
92/9/21